حرفهايي برای نگفتن.......

در جمع من و اين بغض بی قرار
جای تو
خالی

۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه

فریدون،خفته در تگنا..............



بی شک فریدون فروغی را همه به عنوان یک خواننده ترانه معترض پس از فرهاد میشناسند ،ترانه هایی که گاه آنقدر در رگ و جان من و هم نسلانم و شاید یک نسل بزرگتر از من(کوچکتر هارا نمیدانم) رخنه کرده است که جداکردن آن ها از ذهنم امکان پذیر نیست.
فریدون در 9 بهمن ماه 1329 در تهران به دنیا آمد، او از کودکی علاقه وافری به موسیقی نشان داد ، در نوجوانی ترانه های "ری چارلز" را میخواند.
او در 16 سالگی با تهیه دیدن یک بند موسیقی شروع به اجرای ترانه های بلوزغربی در محافل و کاباره ها کرد.
در سال 1350 خسرو هریتاش کارگردان فیلم آدمک که برای خواندن ترانه فیلم به دنبال صدایی جدیدو تازه نفس برای فیلمش میگشت با شنیدن صدای بم و گرفته ی فریدون میگوید این همان صداییست که میخواهم ......


بدین صورت اولین حضور جدی فریدون با دو ترانه آدمک و پروانه من شروع ومنجر به آغاز دور جدیدی از فعالیتهای او میشود.


صدای فریدون گل میکند و حاصل همکاری او با برنامه شش و هشت ترانه های ماندگاری چون "زندون دل" و "غم تنهایی" است که اورا به عنوان پدیده ای تازه در موسیقی معرفی میکند......


واما در سال 52 فریدون با ترانه فیلم تنگنا ساخته امیر نادری غوغا میکند


دلم از خیلی روزا باکسی نیست
تو دلم فریاد و فریاد رسی نیست
شدم اون هرزه گیاهی که گلاش
پرپر دستای خارو خسی نیست.



خلاصه کنم که او پس از انقلاب در ایران ماند و پس از انتشار آلبوم ششم اش به نام سُل ممنوعیت کاری پیدا کرد و این خفقان او را دق دادو به قول شهیار قنبری فریدون را فراموشی و خاموشی کشت.....


بهانه ای بود که من یکی از ترانه های فریدون رو با کلام شهیار قنبری که خیلی دوست میدارم وبرایم یادآورد خاطراتی عزیز است تقدیم کنم به همه دوستای عریزم


تن تو ظهر تابستون و بیادم می آره
رنگ چشمای تو بارون و به یادم می آره
وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره
قهر تو تلخی زندونو به یادم میاره
من نیازم تورو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه
تومثه وسوسه شکار یک شاپرکی
تو مثل شوق رها کردن یک بادبادکی
تو همیشه مثل یک فصه پر از حادته ای
تو مثل شادی ناز کردن یک عروسکی




تابعد

یاحق

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر