حرفهايي برای نگفتن.......

در جمع من و اين بغض بی قرار
جای تو
خالی

۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

تازه نفس ترانه!!!

آخ که چه کیفی داره وقتی میون این همه ترانه های ........یهو ساعت 11 شب من که پای کارم نشستم صدای موسیقایی یک موسیقی که معلوم است پدرو مادری دارد مرا از جا میکند به سمت تصاویر و نورو صدا میکشاند
بعد از مدتها یک ترانه قشنگ شنیدم به نام "ما" که به نظر چیز دور از تصوری بود ، صدای راستین و زیبای آوازخوان کم آواز همراه با صدای شیرین ودوست داشتنی دختری از جنس شعر وترانه که در خانه ای در خیابان جمالزاده تهران به دنیا آمده و خانواده فاخرش هنوز آنجا هستند وبه شعر وادبیات میپردازند،در هم آمیخته بود تا رویا گونه صدایی از زیرو بم گوشت را نوازش کند.
حتما همه دیگه منظورم رو متوجه شدن ترانه ای زیبا به( معنای اخص کلمه(ترانه)) با صدای شهرزاد سپانلوی عزیزم و فرامرض اصلانی که مدتها بود صدای دلنشین و نوستالژیک اش را با ترانه ای جدید نشنیده بودم.
به هر حال من که با ترانه خیلی حال کردم و اطمینان میدم گل خواهد کرد.
جالب شد،مدتها بود بلاگم را آپ نکرده بودم امروز عصر که می آمدم یکی از همکارانم آدرس وبلاگم را پرسید که گفتم آپ نشده حالا یا یاد آوری او یا این ترانه در این ساعت، که میخواستم چند اپیزود پایانی لاست را نگاه کنم سبب شد با یک پست جدید وبلاگم را آپ کنم
این پست هم تقدیم به همکار کوچولو و زحمت کشم محبوبه خانم که یاد آور بود این وبلاگ مرا.
تابعد،اگر نفسی بود و جایی برای نفس کشیدن
یا حق