حرفهايي برای نگفتن.......

در جمع من و اين بغض بی قرار
جای تو
خالی

۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

COMMENT

راستي يادم ميره از دوستان بخوا که اگه يادداشتامو ميخونن حتما برام نظر بزارن ، زمان زيادي ازشون نميگيره

مرسي

دوستون دارم

تا بعد

ترانه هاي خيام

1. سلام

2.چند روز پيش در جايي که فکرش را هم نميکردم کناره پياده رو مرد ميانسالي کتابهاي قديمي را روي زمين پهن کرده بود،باد وجود اينکه قصد خريدن کتاب نداشتم اما ناغافل ماندم ونيم نگاهي انداختم که چند کتاب قديمي از صادق هدايت که معمول است در اينجور فروشگاههاي سيار ببيني ديدم اما عناوين آنها نگاهم را به خود گيراند چهار عنوانشان را نداشتم!!! از جمله ترانه هاي خيام را هر چند هر چهار تا را خريدم اما از همان ابتدا عنوان ترانه هاي خيام خيلي وسوسه ام کرد.

3.بسيار کتاب پر محتوايي بود و چه با دقت به بحثي فلسفي راجع به خيام و ترانه هاي منتسب به اوپرداخته بود ، خلاصه اينکه از صدها رباعي که به خيام منتسب ميشود کدام محتمل تر است ودر نهايت با توجه به رباعيات نزديکتر به فلسفه او پي برده و با وجود اين احتمال نزديک به واقعيت که خيام فيلسوفي مادي بوده است رباعيات اصيل و پر محتواي اورا از يکدگر جداکرده بود و در واقع اصل را از قلب تفکيک کرده بود.

4.با وجود عقايد خيام يکي از اشاره هاي جالب هدايت اين بود که هرکجا خيام ميخواهد از جهان راز آلود و ندانسته پس از مرگ سخن بگويد ، نقل قول ميکند.

5. گويند مرا : که دوزخي بود عاشق و مست
قولي است خلاف ، دل در آن نتوان بست
گر عاشق و ميخاره به دوزخ باشد
فردا بيني بهشت همچون کف دست!!

6. و رباعي دوست داشتني خودم:
ابريق مي مرا شکستي ربي
برمن در عيش را ببستي ربي
من مي خورمو تو ميکني بد مستي
خاکم به دهان مگر تو مستي ربي



تا بعد
يا حق

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

1- سلام
2-امشب شب يلداست آيني هزار ساله
3-امشب هزار ساله ميشوم و ناگاهان به ياد ترانه اي نوستالژک مي اوفتم، نميدانم چرا هر شب يلدا به جاي هر شب عيد ياد اين کودکانه ميکنم
4.بوي عيدي
بوي توپ
بوي
کاغذ رنگي
5.عمرتان به بلندي يلدا شبتان باد تا يلداي ديگر سالم و سلامت باشيد
6.يادمان باشد کساني شايد از کسانمان يلداي قبل بودندواين يلدا روحشان با ماست
7.درود
تابعد
يا حق

۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

باج

1.سلام
2.سردي اين نگاه و بشکن دوست من
3.امروز حرف خاصي نميخواستم بزنم هرچند دلم پر از حرفهاي نگفته است فقط بگم چند روز پيش يه کنسرت پاپ با حال و درست و حسابي رفتم که هنوز شارژم
4.ميخواستم به يکي هم بگم
دارم به چشمات باج ميدم
تا تو بگي دوسم داري

۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

رويش

1. سلام
2.مدتي اين مثنوي تاخير شد
3.مدتي بود که بيماري از طرفي و مشغله هاي فکري وکاري اجازه نميداد به گردش در وب و سنگ صبورم سري بزنم
حالا که مينويسم کمي بهترم البته اتفاقات زيادي هم در اين مدت افتاده که جاي هرپست برايشان خالي است
دست بيرحم استکبار جهاني، مذاکرات اتمي و ....
ميخواهم پسر خوبي باشم و حالا هر روز نشد حد اقل هفته يک بار يه پست خوب بنويسم


دوستون دارم
فعلان

۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

نميدونم
اين روزها روزهاي کسالت بارمنِ
ديروز در هياهوي افکار مايخوليايي ام ناگهان و بدون هيچ دليلي ياد حياط کناري دانشکده هنرهاي زيبا دانشگاه تران افتادم در پاييز آن سال فکر ميکنم 79 يا 80 بود آن روز هم مثل ديروز بودم اما اتفاق آن روز ، در عصر يک روز پاييزي خفن که آدم دلش ميخواد داد بزنه از کلاس دکوراسيون داخلي جهاد دانشگاهي بيرون آمدم نزديک غروب بود ،سيگاري گيراندم روي برگهاي خشک راه رفتم و چقدر فضا سنگين و آن اتمسفر دلگير بود روي نيمکتي نشستم انقدر توي خودم بودم که متوجه حضور خانم ساز بدست روي نيمکت نشده بودم نميدانم ولي حداقل 2 دقيقه اي بود که نشسته بودم سرم را برگرداندم و ناگهان يکه خورده وترسيده گفتم سلام خانوم.

ادامه اين پست رو فردا مينويسم چون الان يهو کار برام پيش اومد

۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

چاه بابل

چاه بابل نام رمانی از رضا قاسمی است که سالهاست از این مملکت رخت بربسته است و درپاریس زندگی میکند.
نمیدانم میدانید که او یکی از قابل ترین و باتکنیک ترین نوازندگان سه تار در ایران بوده که اثر پرارزشش در آلبوم "گل صدبرگ "
با صدای نازنین استاد شهرام ناظری مطلع این آلبوم گردیده است.


یا حق
تا بعد

۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

موجي نو

1- درود
2-از همه دوستان قديم و جديد که يه گوشه چشمي به اين نوشته هاي من با اين زبان الکنم ميندازند بلعخص آقاي مهندس م-چ سپاسگذارم
3- اتفاق خوبي دارد در سينما و يا به طور کلي شبکه نمايش خصوصي و مستقل ما مي افتد،داستان از اين قرار است که يک تيم خوب با سابقه سريال سازي موفق در تلويزيون تصميم گرفته اند تا سريالي چند قسمتي با نام "قلب يخي" با استفاده از فکر ميکنم نهايت پتانسيل امروز سينما ما و بهترينها بسازند و در شبکه خصوصي سينماي خانگي ارائه کنند تا امروز 2 قسمت از فصل ا اين سريال به بازار آمده است ، که تا حالا زود است راجعبش قضاوت کرد
آنچه مهم است ، اين که سينماي مستقل شکل ميگيرد و قطعا تاثير بزرگي در سينماي ورشکسته و شيرازه در رفته اين مملکت دارد ، در آينده ميخواهم مطالب ديگري هم از با سريال سازي بنويسم يادتان باشد اين پديده قطعان در اثر آمدن سريال هاي بسيار قوي و مهيج ،لاست،24،فرار از زندان،قهرمانان و.....بوجود آمده ، فکر ميکنم هر يک شنيه يک قسمت از اين سريال ارائه ميشود ، هر چند بنده از فروش اين کار منتفع نخواهم شد ولي خواهش ميکنم که سريال را کپي نکنيد ،اورجينال تهيه کنيد قيمت اينقدر کم است که واقعا ارزشش را ندارد
هنر را حمايت کنيددددد



تا بعد
يا حق

۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

ايمان ؟؟؟؟؟؟؟

انسان از آن چيزي که دوست ميدارد خودرا رها ميسازد،در اوج تمنا نمي خواهد،نگاهي به کتاب "ترس و لرز" که مغازله اي ديالکتيک در باب ايمان به خداست و نوشته" سورن کي ير که گارد" که ميحواهد داستان ابراهيم و اسماعيل را از جوانب مختلف بسنجد و ميخواهد بداند اين چه احساسيست که يک پدر عزيذ ترينش را با دستهاي خود نابود کند ، اسماعيلي که سالها و سالها براي رسيدنش محنت کشيده است ، هرچند در نهايت اتفاق ملودراماتيکي پيش مي آيد وگاهي که کتاب را ميخوانم ياد ملودرام هاي هاليوود مي افتم ،اما فکر ميکنم همه دوست دارند بداند اين نيرو و ايمان چبست و تاجه انداذه در وجودشان ساري و جاريست ، خط نخست نوشته حتما شما را ياد صداي عمو خسرو و تک هامون سينماي ما مي اندازد. ايمان چيست؟؟

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

عشق تلفن!!!!!!

نميدونم تا حالا برخورد کردين با آدمهاي عاشق تلفن ، آدم رو ديونه مي کنند ،فرض کنيد در يک دفتر کار کوچک نشسته اي و بايد در کمترين زمان ممکن يک سري مدرک را تهيه کنيد. که همکار محترم از راه ميرسد ، هنوز روي صندلي ننشسته است که شروع ميکند واي واي با صداي بلند ، بعضي ها نمي فهمند واقعا ، باورکنيد باور کنيد تلفن براي اين همه حرف زدن اونم توي دفتر کار نيست
به اميد روزي که همه اين را بدانند و آزار نرسونن به همکاران و سايرين.......

۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

داش آکل آمد؟؟؟؟؟

داش اکل را بايد ديده باشيد و يا خوانده باشيد، داستان نزديک به واقع صادق هدايت .
ميخواهم خاطره اي را که مسعود کيميايي راجع به داش آکل و زمان پيش توليد اتفاق افتاده است بازگو کنم: کيميايي ميگويد زماني که به شيراز رفتيم براي پيش توليد و ديدن و انتخاب لوکيشنها خيري رسيد که يکي از دوستان داشي زنده است ما که باورمان نميشد سريع خودمان را به او رسانديم، بله او واقعا از دوستان وي بود، بر اساس گفته هاي پيرمرد چهره داشي را طراح گريم تا حدودي تغييرداد،از نوع راه رفتن گرفته تا لباسهاي وي از او موبه مو سوئال شد وجالب اينکه همه چيز برايش عين روز روشن بود و اصلا فراموش نکره بود؟
زماني که در يکي از هتل هاي مجلل شيراز به مناسبت پايان پيش توليد برگذار شد ، پيرمرد را نيز دعوت کرديم ،من به فکي شيطنت افتادم از گريمور و بهروز خواستم در يکي از اتاق هاي بالا گريم و لباس داشي را برتن کند و از پلهاي مقابل وي پايين بيايد.
اين اتفاق که حادث شد پيرمرد واقعا متعجب و برافروخته فرياد زد داشي واينقدر حرکات، گريم و لباس بازيگر درست مطابق توضيحات ساخته شده بود که او احساس کرد که روح داشي را ميبيند. اين هم خاطره اي از مسعود کيميايي در فيلم داش اکل.

۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

نمیدام این روزها چرا اینقدر بی حوصله وکسل هستم وکسالت مثل بختک به جانم افتاده است
از آن همه شوق شعر و آموختن و ساختن که سالها انتظارش را داشتم خبری نیست.
به قول مولانا :
آن یکی خرداشت پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را درربود
اینم قصه این روزهای من

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

به ميم-براي روزش!!

زيبا
زيبا ، هواي حوصله ابريست
چشمي از عشق ببخشايم
تا رود آفتاب ، بشويد دلتنگي مرا
زيبا
بيا کنار حوصله ام بنشين
بنشين مرا
به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منزله باران
بنشان مرا به منزله رويش
من سبز ميشوم

زيبا
ستاره هاي کلامت را بر من ببار
بر من ببار تا که برويم بهار وار


چشم از تو بودو عشق
بچرخانم بر حول اين مدارررر


يا حق

چه دانم من؟؟

اول- مرسي از دوست و همکارم محبوبه
دوم- تبديل هاي بسياري در کنارمان اتفاق مي افتد
سوم-چدانم من دگر چون شد
که چون غرق است در بي چون
چه دانم هاي بسيار است
ليکن من نميدانم
که خوردم از دهان بندي در آن دريا
کفي افيون.



يا حق

۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

تازه نفس ترانه!!!

آخ که چه کیفی داره وقتی میون این همه ترانه های ........یهو ساعت 11 شب من که پای کارم نشستم صدای موسیقایی یک موسیقی که معلوم است پدرو مادری دارد مرا از جا میکند به سمت تصاویر و نورو صدا میکشاند
بعد از مدتها یک ترانه قشنگ شنیدم به نام "ما" که به نظر چیز دور از تصوری بود ، صدای راستین و زیبای آوازخوان کم آواز همراه با صدای شیرین ودوست داشتنی دختری از جنس شعر وترانه که در خانه ای در خیابان جمالزاده تهران به دنیا آمده و خانواده فاخرش هنوز آنجا هستند وبه شعر وادبیات میپردازند،در هم آمیخته بود تا رویا گونه صدایی از زیرو بم گوشت را نوازش کند.
حتما همه دیگه منظورم رو متوجه شدن ترانه ای زیبا به( معنای اخص کلمه(ترانه)) با صدای شهرزاد سپانلوی عزیزم و فرامرض اصلانی که مدتها بود صدای دلنشین و نوستالژیک اش را با ترانه ای جدید نشنیده بودم.
به هر حال من که با ترانه خیلی حال کردم و اطمینان میدم گل خواهد کرد.
جالب شد،مدتها بود بلاگم را آپ نکرده بودم امروز عصر که می آمدم یکی از همکارانم آدرس وبلاگم را پرسید که گفتم آپ نشده حالا یا یاد آوری او یا این ترانه در این ساعت، که میخواستم چند اپیزود پایانی لاست را نگاه کنم سبب شد با یک پست جدید وبلاگم را آپ کنم
این پست هم تقدیم به همکار کوچولو و زحمت کشم محبوبه خانم که یاد آور بود این وبلاگ مرا.
تابعد،اگر نفسی بود و جایی برای نفس کشیدن
یا حق

۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

دارا و ندار و مسعود خان ده نمکي

سريال آقاي ده نمکي خيلي بد ساخت است،نه ميزان سن درستي نه اصلا اصول اصلي مديا رعايت نشده و زواياي دوربين مثل فيلم هاي کوتاه بد نو آموزان است.

اين چند قسمتي که بنده ديدم بسيار بسيار بد و جز هجو و برخي ساختارشکني ها چيز ديگري نداشته

هجو استفاده از حذف به قرينه معنوي که بازيچه دستتان شده براي خنداندن مردم

شما را به خدا آقاي ده نمکي به هر قيمتي نخواهيد مردم را بخندانيد،شماکه تا چند سال پيش با قلمتان هنجار شکني ها و هجو را به شدت سياه ميکرديد.


شمارا چه شده مسعود خان ده نمکي

۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

salam be hamey dostan
modatha bood ke web nabodam va hoseley up kardan nadashtam
valy be bahaney saal no ham ke shode bayad up mikardam
man nemidonam in shomal chey ke ta ye tateli mishe hame khiz barmidaram shomal , va natijash trafic geyre ghable tahamole ke adamo divaneh mikoneh.i
dar sorati ke iran khaye khayli jaye didani dare ,vagean nemidonam chera??i
be har hal sale no mobarak inshalah saal 1389 poraz shadi o salamati bashe