چند وقت پیش من راجع به شهیار قنبری و ترانه بوسه های پیاده رو مطلبی نوشتم که باب گفتگویی بحث برانگیز شد بین من ودختر خانوم کوچولوی باسودادی به نام حدیث ،احتمالا دوستان عکسستانی یادشون باشه در ادامه میخوام به چند نگته مجدد در باره ترانه وشعر از نظرگاه خودم بپردازم و شعری از شهیار قنیری برای یک دوست عزیز بگذارم
صرف نظر از کلمات آوا و آهنگین بودن ،شعر با ترانه متفاوت است از نظر من هر شعری نمیتواند ترانه شود ویا اگر هم بشود قطعا ترانه ماندگاری نخواهد شد بیشتر بحث من راجع به این نکته بود که چرا ما بعد از انقلاب نتوانستیم یک ترانه سرا در حد و حدود شهیار در بطن جامعه پرورش دهیم ،نه چیز دیگری ،به نظر من سرکوب موسیقی از یکطرف و انگ موسیقی دانی ازطرف دیگر باعث شد که جوانان کمتر به این حرفه روی خوش نشان دهند در غیر این صورت 30سال زمان کمی نیست که ما بتوانیم نخبگانی در این زمینه پرورش دهیم به نکته دیگری اشاه کنم که ترانه های شهیار همیشه سرشار از پویایی و حرکت بوده است خودش میگوید ترانه سال 52 مرا با ترانه سال 78 نمیتوانید به لحاظ فرم ومحتوا یکی بدانیم
منتظر نظراتتان هستم
این ترانه هم تقدیم به ن.الف که قول داده بودم:
عشق تابستانی، بوسه ی پنهانی
وعده ی ما فردا، پای گوش ماهی ها
پشت خواب مرداب، باغ خیس از مهتاب
ته آواز من، تیله های روشن
دخترك بیا نترسیم ، دخترك بیا دریا رو بدزدیم ، دخترك
نگو نه ، نه ، نه
دم عطر لیمو، سر حرفی خوشبوگوشه ی موجی دنج
دو قدم تا نارنج
لب داغ لاله، بغل چمخاله
زیر ابری ساده، غزلی افتاده
دخترك بیا نترسیم ، دخترك بیا دریا رو بدزدیم ،
دخترك نگو نه ، نه ، نه ..
یر چتری از یاس،
پای كوه الماس
پای خیس پارو، وسط متل قو
آخر شهریور، هتل بابلسر
دخترك بیا نترسیم ، دخترك بیا دریا رو بدزدیم ، دخترك
نگونه ،نه،نه نگو نه
تا بعد
یا حق