حرفهايي برای نگفتن.......

در جمع من و اين بغض بی قرار
جای تو
خالی

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

حيرانی!!!!!Perplexity

وقتی تو
با نازهای بیکران و از قلم خارج
برچشمهای گره خورده به افقم مینگریستی
چیزی را نمی فهمیدم
انگار ماهیی
که در تنگ بلوری هی دهانش را میجنباند وآوایی نه
و هرچه میگفتم نمیدانم چرا
جوابی اشک آلود بود
و
کلمات
بوی دریا و باران شمال میداد
وتو
آمده بودی با آن روسری نازک دخترانه پر از بوی یاست
میشنیدم اما نمیفهیدم
تنها چیزی از بزرگی
یا کوچکی بود
نمیدانستم

######

بعدها فهمیدم که تو گفته بودی برو
واشکهایت
مفهومی از خواستن
و
نتوانستن
بود
چقد ساده بودم من
چقدر زودباور
چقدر عاشق پیشه
و چقد...ا

77/06/06
iman

۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

بهار نارنج

دفتر های یادداشتم در جابه جایی های کتابخانه ها و کارتنهای انباری سر برمیآورند ووقتی نگاه میکنی میبینی، میشو ازبین آنها چیزهایی برای وبلاگت پیدا کنی ،هرچند داستانها و شبه شعرها امروز که میبینی خنده دارو و بیش از حد شعاری اند ولی از بینشان قطعاتی هم پیدا میشود، نوشته هایی که مال زمان نو جوانی است یک قطعه بسیار کوتاه را مینویسم که قشنگ یادم هست کجا ودر چه حسی نوشتمش

بهار نارنج


بوی بهار نارنج
بوی کس خاک آب دیده
و
این درخت در شباب زندگی اش
با آن
شکوفه های سپید خوش بو
بارداری را تجربه میکند

چه تجربه شیرینی دارد این عصر
بهاری

چه تجربه های غمناکی دارم این بهار
ای کاش مثل این دخت
پربار بودم
خوش بو بودم
و....
بوی بهار نارنج میآید
وآدم را سرمست میکند
مستی و راستی



6/فروردین/79

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

بهانه


نمیدانم حالا و این روزها اوضاع و احوال هوشنگ ابتهاج (سایه) چگونه است، واقعا در میان شاعران معاصر کسی مانند سایه نتوانسته در سه زمینه شعر کلاسیک،شعر نو و ترانه(یادمان باشد بهترین های استاد شجریان حاصل همدلی محمد رضا لطفی، هوشنگ ابتهاج است) من خودم سایه را دوست میدارم اما هیچ گاه تمام اشعارش را نخوانده ام ولی غزلی از او انتخاب کردم که بنویسم برای این پست

بهانه


ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه شبانه از توست
من انده خویش را ندانم
این گریه بی بهانه از توست
ای آتش جان پاکبازان
در خرمن منزبانه از توست
افسون شده تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

بودن!

افق روشنی در نگاه شما هست؟
آیا هنوز سایه خواهد گفت:ا
زمان به دست شما میدهد زمام مراد از آن که هست به دست خرد زمام شما
میدانید در هر کس البته جوانترها را که مینگرم غیراز عده محدودی واقعا این افق روشن را در پس زمینه چشمانشان نمیبینم
البته پر واضح است دلیلش ،ولی در این شکی ندارم که میشود برگشت به قول عبدالملکیان
میشود کیفی فراهم کرد
دفتری را میشود پر کرد از آیینه و گلدان
میشود برگشت
اشتیاق چشمهایم را تماشا کن
نمیدانم چرا ما ملت س ی ا س ت زده ایم حالم بهم میخورد از اینکه همه میخواهند از سیاست بگویند همه همه همه از پایین ترین سطح اجتماعی وتحصیلی جامه که در عمرش یک پاراگراف روزنامه نخوانده است ،اگر هم خوانده صفحه حوادث را خوانده تا .......
میدانم که بسیاری از این بد بینیها ناشی از این س ی ا س ت زدگی است
بسیاری از نا امیدی ها ،کج خلقی های جوانانو.......1نظر شما چیست؟؟؟؟

۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

فرهاد معترض

رُستنی ها کم نیست
من و تو کم بودیم
خشک و پژمرده و
تا روی زمین خم بودیم
گفتنی ها کم نیست
من و تو کم گفتیم . . .
نمیدانم چند نفر از شما یادش بود که امروز هفتمین سالمرگ فرهاد بود.فرهاد مهراد کسی که با صدای او ترانه ای غیر عاشقانه شنیدیم و مفهوم ترانه معترض را دریافتیم،صدای فرهاد و ترانه فرهاد مفهوم بی بدیل ترانه و موسیقی معترض بود هر چند که خودش معتقد است ترانه اجتماعی را پیش از او عارف قزوینی آغاز کرده است ولی این جمله را به حساب تواضع فرهاد میگزارم.در مصاحبه ای که از فرهاد شنیدم در جواب اینکه چرا شما ایران مانده اید پاسخ جالبی که فرهاد داد و بدان بسنده کرد گفت اینجا وطن من است و من کار زیادی نکردم اگر در وطنم مانده ام هرچند آب وهوا خوب نباشد.
آخرین آبومی که از فرهاد منتشر شد آلبوم برف بود که آن هم وژگیهای خودش را داشت ترانه های زیبایی که هنوز در خاطرم مانده اند.
فرهاد را مثل خیلی از هنرمندان دیگر آزار دادند ،دهانش را بستند و بوییدند مبادا کفته باشد دوستت دارم (به قول شاملو)،اجازه کنسرت ندادند این اواخر هم به زور با تهدید و هزار مشکل دیگر کنسرتهای محدودی در کیش. بگذریم ،همه میدانیم که هنر مند جماعت در این جامعه چگونه است و آدم های بیهنر به اسم هنر مند با لودگی میآیند وپرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران را میسازند که غیر از هزل و لودگی چیز دیگردی ندارد باز هم بگذریم
من که با ترانه های فرهاد شاید خیلی شاد نشوم ولی روحش شاد.