حرفهايي برای نگفتن.......

در جمع من و اين بغض بی قرار
جای تو
خالی

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

رباعی نو.....

فکر نمیکنم هیچ رباعی به لحاظ تکنیک، سوز و ساز،مفهوم و آهنگین بودن به پای رباعیات مولانا برسد،رباعیات مولانا هرچند کم هستند اما واقعا برای من به اندازه خود دیوان شمس با ارزش.
این رباعی هایی که من رو توی سالهای نو جونیم (دیگه نمیگم وقتی جون بودم که آفرین ناراحت نشه) میسوزوند ، باهاشون عاشق عاشق میشدم ،اصلا بعضی وقتا باهاشون حرف میزدم ، نمیدونید من با این رباعیهای مولانا چه عشقها که نکردم وچه خاطراتی لابه لایه کلمه به کلمه اش که ندارم به قول کارو یا ویکن نمیدونید چقدر خاطره از عشق تو این موی سفیده .....

میخوام چندتاشون رو بنویسم و تقدیم کنم به میم چه خانومم ، البته میخواهم با حالت کلاسیک رباعی تفاوت داشته باشد ، و آوایی که دارد در نظر بیاد.
حالا هر چندتا که یادم بیاد دیگه، اگه کم شد به بزرگی خودتون ببخشید

1
من
درد تو را
زه دست
آسان
ندهم
دل
بر نکنم زه دوست
تا
جان ندهم
از دوست
به یادگار دردی دارم
کان درد
به صدهزار
درمان
ندهم

2
اندر
دل بی وفا
غم و
ماتم باد
آن را که وفا نیست
زه عالم
کم باد
دیدی
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم
که هزار
آفرین
بر غم باد

3
در عشق تو
هر
حیله که کردم
هیچ
است
هر خون جگر
که بی تو خوردم
هیچ است
از درد تو
هیچ
روی درمانم نیست
درمان
که کند مرا
که دردم
هیچ است

4
در
عشق
توام
نصیحت و پند
چه سود
زهرآب چشیده ام
مرا
قند
چه سود
گویند مرا که
پاش بر بند
نهید
دیوانه
دل است
پام
بر
بند
چه
سود

دیگه داشت زیاد میشد باور کنید دوباره برگشتم به اون سالهای عشق و مولانا و سازو بچگی کردن ،خوب ماهم اینجوری بچگی میکردیم ،اینم یه جورشه
ستار به دست
سر ظهر تابستون
خونه استاد
تاشاید عشقم قبل از من اومده باشه و منم زیر زیرکی نگاهی بهش بکنم و ببینم اونم داره منو نگاه میکنه و یهو هر دو تامون سرامونو برگردونیم و خدمونو بزنیم به کوچه علی چپ
بازم خاطره بازی شد
به قول یکی اگه مدام از خاطره ها حرف میزنیم
برما ببخشید
ما آدمهای خاطره بازی هستیم



تابعد
یا حق

۱ نظر:

  1. عزیز دلم
    ممنون که تمام نوشته ها،شعرها،و حرفهای قشنگت رو به من تقدیم میکنی.دوستت دارم هزارهزارتا....
    دیگه هم از دیگـــــــــــــــران حرف نزن توکه میدونی من چقدر حسودم؟
    برام از حافظ هم مینویسی؟
    میمچه

    پاسخحذف