حرفهايي برای نگفتن.......

در جمع من و اين بغض بی قرار
جای تو
خالی

۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

ايمان ؟؟؟؟؟؟؟

انسان از آن چيزي که دوست ميدارد خودرا رها ميسازد،در اوج تمنا نمي خواهد،نگاهي به کتاب "ترس و لرز" که مغازله اي ديالکتيک در باب ايمان به خداست و نوشته" سورن کي ير که گارد" که ميحواهد داستان ابراهيم و اسماعيل را از جوانب مختلف بسنجد و ميخواهد بداند اين چه احساسيست که يک پدر عزيذ ترينش را با دستهاي خود نابود کند ، اسماعيلي که سالها و سالها براي رسيدنش محنت کشيده است ، هرچند در نهايت اتفاق ملودراماتيکي پيش مي آيد وگاهي که کتاب را ميخوانم ياد ملودرام هاي هاليوود مي افتم ،اما فکر ميکنم همه دوست دارند بداند اين نيرو و ايمان چبست و تاجه انداذه در وجودشان ساري و جاريست ، خط نخست نوشته حتما شما را ياد صداي عمو خسرو و تک هامون سينماي ما مي اندازد. ايمان چيست؟؟

۱ نظر:

  1. ممنون ایمان جان بابت مطلب جالبی که گذاشتی.
    یه دفعه ای آدم به خودش میاد و ازخودش میپرسه :
    ایمان من تا چه حده؟
    بنظرم خیلی خوبه آدم به یه چیزی ایمان داشته باشه
    و برای رسیدن به خیلی چیزها با همون باور،همون دلخوشی و همون ایمان دلگرم بشه و دل قرص.
    من به زبان به خدا ایمان دارم همین و بس.ولی گاهی اوقات نه که بگم ایمانم رو ازدست میدم ولی وقتی خودم به باور خودم شک میکنم و به مشکلی برمیخورم
    احساس میکنم ایمانم اونطور که باید و شاید محکم نیست. دوست دارم ایمانم به خدا و توکلم به خودش درتمام زندگیم نمود باشه.سعیم را میکنم تا خدا چه خواهد.
    میم

    پاسخحذف