زردها بيهده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نينداخته
بيهده بر ديوار
صبح پيدا شده اما
آسمان پيدا نيست
گرته ی روشنی مرده
برفی همه کارش آشوب
بر سر شيشه هر پنجره
بگرفته قرار
من دلم سخت گرفته است
از این میهمانخانه
ميهمان کش
روزش تاريک
وبلاگ من از خاطرات ، نظراتم ، عشق و شعر و نوستالژی میگه اگه شماهم اهل خاطره بازی و شعر و ترانه و عشق هستید حتمابا من باشید بهتون خوش میگذره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر