حرفهايي برای نگفتن.......

در جمع من و اين بغض بی قرار
جای تو
خالی

۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

برف!!!!!

زردها بيهده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نينداخته
بيهده بر ديوار
صبح پيدا شده اما
آسمان پيدا نيست
گرته ی روشنی مرده
برفی همه کارش آشوب
بر سر شيشه هر پنجره
بگرفته قرار
من دلم سخت گرفته است
از این میهمانخانه
ميهمان کش
روزش تاريک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر